معنی ارمغان سفر
حل جدول
لغت نامه دهخدا
ارمغان. [اَ م َ / م ُ] (اِ) تحفه ای باشد که چون از جائی آیند بجهت دوستان بیاورند. (جهانگیری). سوغاتی را گویند که چون از جائی بیایند بجهت دوستان بطریق ره آورد بیاورند. (برهان). تحفه ای که مسافر برای کسان وآشنایان آرد و آن را امروز سوغات گویند. تحفه و سوغاتی که برای دوستان از جائی بیارند یا بفرستند. (مؤید الفضلاء). هدیه که مسافر آرد از سفر. تحفه. (منتهی الأرب). ترفه. (منتهی الأرب). سوغات. راه آورد. (جهانگیری). ره آورد. یرمغان. ارمغانی. (برهان). هدیه. (منتهی الأرب). لهنه. عُراضه. (مؤید الفضلاء). عُراض. (منتهی الأرب). نورهان. (برهان). پیشکش:
ارمغان فتح آذربایگان شعر من است
گرچه شعری را بجای ارمغان نتوان گرفت.
اثیر اخسیکتی.
از سفر می آیم و در راه صید افکنده ام
اینت صید چرب پهلو کارمغان آورده ام.
خاقانی.
گر تو می آئی ز گلزار جنان
دسته گل کو از برای ارمغان.
مولوی.
هدیه ها و ارمغان و پیشکش
شد گواه آنکه هستم با تو خوش.
مولوی.
رو بتابید از زر و گفت ای مغان
تا نیاریدم ابوبکر ارمغان...
مولوی.
کس نافه ارمغان نبردجانب ختا.
قاآنی.
- امثال:
ارمغان مور، پای ملخ است.
|| درم و دینار. (برهان) (مؤید الفضلاء از زفان گویا).
فرهنگ معین
(اَ مَ) [تر.] (اِ.) سوغات، ره آورد سفر.
فرهنگ عمید
هدیه، تحفه، سوغات، رهاورد: آن را که تو از سفر بیایی / حاجت نبُوَد به ارمغانی (سعدی۲: ۵۹۳)،
سفر
کتاب بزرگ، کتاب: از یکیسو نهاده تا سر سقف / از یکیگوشه چیده تا دَمِ طاق ـ... ـ سِفرها از مباحثِ مشاء / جِلدها از دقایق اشراق (قاآنی: ۴۹۹)،
جزئی از اجزای تورات، هریک از پنجکتاب اول عهد قدیم (تورات) شامل سفر تکوین (سفر پیدایش)، سفر خروج، سفر لاویان، سفر اعداد، و سفر تثنیه،
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) تحفه ای که از جایی بجایی دیگر برند سوغات ره آورد سفر.
مترادف و متضاد زبان فارسی
پیشکش، تحفه، رهاورد، سوغات، کادو، هدیه
فرهنگ پهلوی
پیشکشی، هدیه
نام های ایرانی
دخترانه، هدیه، تحقه، سوغات، رهاورد، سوغات، هدیه
واژه پیشنهادی
راه آورد
عربی به فارسی
درنرودیدن , سفر کردن مسافرت کردن , رهسپار شدن , مسافرت , سفر , حرکت , جنبش , گردش , جهانگردی
ترکی به فارسی
دفعه، بار 2- سیاحت، سفر
معادل ابجد
1632